بوسه مگر چیست فشار دو لب این که گنه نیست چه روز و چه شب~ کینگ~

اگه از روز عزل عشق بر سر دیوانه نبود سر هر کوی گرز این همه میخانه نبود amirking_666@yahoo.com

بوسه مگر چیست فشار دو لب این که گنه نیست چه روز و چه شب~ کینگ~

اگه از روز عزل عشق بر سر دیوانه نبود سر هر کوی گرز این همه میخانه نبود amirking_666@yahoo.com

بهلول

حمام رفتن  بهلول و هارون

روزی خلیفه هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت خلیفه از روی شوخی از بهلول سوال نمود اگر من غلام بودم چند ارزش داشتم؟ بهلول جواب داد پنجاه دینار . خلیفه غضبناک شده گفت : دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد. بهلول جواب داد: من هم فقط لنگ را قیمت کردم و الا خلیفه ارزشی ندارد.

بهلول و منجم

آورده اند که شخصی به نزد خلیفه هارون الرشید آمد و ادعای دانستن علم نجوم نمود. بهلول در آن مجلس حاضر بود و اتفاقا" آن منجم کنار بهلول قرار گرفته بود بهلول از او سوال نمود آیا می توانی بگویی در همسایگی تو که نشسته است؟ آن مرد گفت: نمی دانم. بهلول گفت: تو که همسایه ات را نمی شناسی چطور از ستاره های آسمان خبر می دهی. آن مرد از حرف بهلول جا خورده و مجلس را ترک نمود.(البته این ماجرا تعریف شده راستش رو خودم میدونم)

بهلول و طعام خلیفه

آورده اند که هارون الرشید خوان طعامی برای بهلول فرستاد .خادم خلیفه طعام نزد بهلول آورد و پیش او گذاشت و گفت این طعام مخصوص خلیفه است و برای تو فرستاده است تا بخوری . بهلول آن طعام را پیش سگی که در آن خرابه بود گذاشت . خادم بانک به او زد که چرا طعام خلیفه را پیش سگ گذاری؟ بهلول گفت دم مزن اگر سگ بشنود این طعام از خلیفه است او هم نخواهد خورد.

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد کلاهدوزان جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:28 ب.ظ http://lvlilad06.persianblog.com

بشین بنیم......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد